4:51 PM - 17 May 2016
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن.»
بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد. آن مرد گفت: گردوها را میخوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم
بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا دادهای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!